سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آناهیتا

   هوای بارون تودلم بودنفس های عجیبی روحس کردم .

 

لمس دستاش مثه یه رویابود.طوفان اندوهش برام خاطره بوداماصدای بارون باموسیقی دلش

 

 برام دکلمه ای خوندوقتی فهمیدم

 

نفس عشقم به نفس یکی

 

دیگه بنده .نفس هام تلخ شد...رفتم .همیشه عادتم رفتن بی صدابود...

zi04r6saxjlsavf8htj9


نوشته شده در پنج شنبه 94/4/4ساعت 3:32 صبح توسط نظرات ( ) | |


قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت