آناهیتا
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم آخرین دانه کبریتم را می کشم در باد هر چه باداباد ! ............ کاش بودی... انتظار واژه ی سردیست برای زمستان نبودنت... حالا من هیچ! چه گناهی کرده اند؟ سوزان فصل ها.... من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدم هاست پس چرا این همه دل ها تنهاست ؟ بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست ، چه کسی تنها نیست ؟ همه از هم دورند ... همه در جمع ولی تنهایند ... من که در تردیدم ، تو چطور ؟ ............ تنها یک برگ مانده بود درخت گفت : منتظرت می مانم… و برگ گفت : تا بهار خداحافظ … بهار آمد ولی درخت… عشقش را در میان انبوهی از برگها گم کرده بود… ................... اگر سهم من از تو فقط بغض های تلخ شبانه ام است... برایت، تمامی دلتنگی های دنیا را می ترکانم... فقط تو... لحظه ای لبخندت را، میان چشمانم تقسیم کن.... من برای تپیدن، نیاز به انگیزه ی چشمان تودارد.. مـــن چقــدر دلتنگــــم باران عشقت را... روی بام خاطراتم جا گذاشتی... بار سنگین نبودنت، نم نم می بارد... حالا دیگر نبودنت هم برایم اشک می ریزد... برای منی که، روزی تنها فکر ابدیت بودم... عشق من نامه ام را ادر اینجا برایت زمزمه میکنم باد مرا همراهی میکند و قاصدکم را به دیدارت رهسپار میسازد ... من ...زیباترین عاشقانه ام را با عشق با احساسم برای تو با قایقی از جنس باد میفرستم در ساحل منتظر باش زیرا امواج قایق حاوی عاشقانه ام را برایت خواهند اورد تو هر لحظه بیشتر فاصله گرفتی... از اشکهایم... انتظارم ... و قلبی که یخ زد... تو حتی، از روزی نی لبک عاشقانیمان فاصله گرفتی... دیگر قلب من جوابگوی فاصله ها نیست.... با چمدان روزهای تنهاییم می روم... من، تنهای تنها می روم....
و چقدر تشنــــه لبخند کسی کـــه بــــــاران را میشناسد
دریـــــا رامیفهمد
و میداند سنگ سنگ است و نبـــــاید پــــــرتــاب کرد...
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |