شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
سلام ..خوش اومدين... تو اين اتاق مي تونين دلنوشته ,شعر يا نوشته هاي مورد علاقتون و بذارين خوشحال ميشم ....

پيام‌هاي اتاق

تسبیح دیجیتال
+ گيرم که وصال دوست در خواهم يافت اين عمر گذشته را کجا دريابم . . . ؟ وين عمر گذشته از کجا باز آيد؟ مولانا ........... عشق يعني در ميان ِ صد هزاران مثنوي ... بوي يک تک بيت ناگه مست و مدهوشت کند !!! ............ مبل ها را چيدم پرده ها را کنار پنجره قاب ها را به ديوار آويختم بعد تو فنجان چاي ريختم و فکر کردم به 365روز ديگر که ميتوانم با چيدماني ديگر دوستت بدارم
+ گفتي :"مگر به خواب ببيني رخ مرا " ديوانه ... از خيال تو خوابم نمي برد ...! .......... ريخت بر من قطرهاي از ناز دوست جزء جزء هستيام بيتاب اوست ... مولانا. .................. سخت ترين کارِ دنيا . . ترميم اعتمادي ست که از دست رفته ! ............
+ اي آنکه مرا برده اي از ياد ، کجايي ؟ بيگانه شدي ، دست مريزاد ، کجايي ؟ در دام توأم ، نيست مرا راه گريزي من عاشق اين دام و تو صيّاد ، کجايي ؟ محبوس شدم گوشه ي ويرانه ي عشقت آوار غمت بر سرم افتاد ، کجايي ؟ آسودگي ام ، زندگي ام ، دار و ندارم در راه تو دادم همه بـر باد ، کجايي ؟ اينجا چه کنم ؟ ازکه بگيرم خبرت را ؟ از دست تو و ناز تو فرياد ، کجايي ؟ دانم که مرا بي خبري مي کشد آخر ديوانه شدم خانه ا
+ شباهت دارد عشق ما،به احوالات اين دوران تويى يك عالمه تحريم بى پايان....،منم ايران ............ نميدانم چرا ميان اين همہ اتفاق... ، تو را ؛ طـورے عجيب ؛ جـدے گرفته ام ...! ........... مردها هميشه شاعران بهتري اند.... چون از زن مي نويسند. .......... غرق در خونَم ولي دکتر به دادِ من نرس در تنَم بايد بمانـد جاي بعضي زخم ها ...
+ گفت دکتر که شما مشکلتان کم خونيست خون دل مي خورم اي کاش که تاثير کند... "سيد تقي سيدي" ................ شده نزديک که هجران تو ما را بکشد اشتياق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ #وحشي_بافقي ............. ي کاش کسي باشد و کابوس که ديدي در گوش تو آرام بگويد: خبري نيست يا کاش کسي باشد و آرام بگويد دستان من اينجاست ببين دردسري نيست مهدي فرجي ........... ا همين لبخند شيريني که درمان من است بر سر دلهاي بسيار
+ بينِ انبوهي از تفاوت ها شاعران دردِ مشترک دارند مثلِ ظرفي عتيقه زيبايند منتهي از درون تَرَک دارند رويا ابراهيمي ........... در عشق بايد از خودت تا بي نهايت بگذري از خود گذشتم خوب من؛ از تو چگونه بگذرم؟ #اميد_صباغ_نو ........ يک نفر گفت: خدا، کاش که عاشق بشوم شد و در پيچ و خم عشق خدا را گم کرد... سيد_تقي_سيدي ............
+ حو رويت بودم امّا حسرتش را مي کشم لحظه هايي را که پِلکي ميزدم بي اختيار. م.افهمي ......... ز بس که بال زد دلم ، به سينه در هواي تو اگر دهان گشودمي کبوتري در آمدي #هوشنگ_ابتهاج ........... شده آيا که نفهمي که چه مرگت شده است؟ من دقيقاً به همين حال دچارم امروز...!!! عليرضا_آذر ......... بيرون زِ تو نيست آنچه مي خواسته ام فهرستِ تمامِ آرزوهاي مني
+ سخت است كسى را مثل جان دوست بدارى آنوقت همه غير تو گويند: عزيزم ...! كسرى_كبيرى .............. دل چو رو گرداند، برگرداندن او مشکل است روي دل تا برنگرديده است، برگردان مرا صائب تبريزي ............. اندر احوالات عشق ماهمين يک جمله بس!! من تو را بسيار ميخواهم..تو، من را....بگذريم... محمدمهدي شفيعي
+ فرياد زدم در دل خود عشق کجايي؟ پژواک بر آمد بنشين نوبت ما نيست... اميد احسان زاده ......... کارم تمام است مثل نقشه لو رفته ي يک گنج دوستش دارم و مي داند..! ........ دكترم گفت، فقط معجزه ميخواهى؛ چون عشـق او ريشه دوانده به تمام بدنت .......
+ ........... گر چه با ساعت "من" ثان?ه ها بيش نبود... ساعت? را که کنارت گذراندم خوش بود...! #حسين_منزوي .......... ه رويدادى بزرگ محتاجم ، اتفاقى که بى خبر باشد کاش وقتى به خانه برگشتم ، کفش هاى تو پشت در باشد مژگان عباسلو ...... ساکت اي دل ، ز چه اين گونه تو فرياد کني مگر آن روز که رفتي به تو هشدار ندادم که مرو............! اسدالهي
+ ....... مي گذرم از دل اين کوچه که باز، بند بند ِ کوچه پر از لحظه ي آغاز ِ من است ... م درجزي ... تنم ميلرزد از احساسِ تنهايي ، نمي آيي؟! من آن بيدي نبودم با نَسيمي لَرزه بردارم سعيد شيرواني .......... با توام اي عشق بي انصاف ؛ اين انصاف بود ؟ رفتنت دست خودت باشد ؛ عذابش دست من؟! #فرامرز_عرب_عامري
+ عشق... صيديست که تيرت به خطا هم برود ... لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند ....... گفت :چرا نهان کني عشق مرا چو عاشقي...! من ز براي اين سخن شهره عاشقان شدم #مولوي ......... دل است ديگر هوايت را کرده و کم? تو را م?خواهد دل است ديگر و ?ادش رفته که رفته ا?... !
+ هرکسي را بهرِ کاري ساختند كار من ديوانه ى "او" بودن است.. اميدصباغ نو ....... ه هر راهي که مي گفتند ، نشستم تا که "باز آيي" تو راهي را نشانم ده ....به ره بنشستنش با من. ....... يک عمر هواي دل خود داشتم اما ... يک لحظه نگاه " تو" به هم ريخت دلم را.... .......... من همان خسته ي بي حوصله ي غم زده ام ... آدم بد قِلِقي که رگ خوابم "شعر" است.. .......... در شهر نشانه اي ز تبليغ تو نيست اي عشق، ستاد ان
+ من ماهي قرمز پس از عيدم که - جان دارم و استفاده اي نيست مرا.. اصغر_عظيمي_مهر .......... گران گشتم به چشمش ،بس که رفتم بي سبب سويش مرا زين پاي بي فرمان، چه‌ها بر سر نمي‌آيد.. صائب_تبريزي .............. چه غريب ماندي اي دل ، نه غمي ، نه غمگساري نه به انتظار ياري ، نه ز يار انتظاري .... هوشنگ ابتهاج ............
+ فته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل ... باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم عارف قزويني .............. حال من حال اسيريست که هنگام فرار يادش افتاد کسي منتظرش نيست, نرفت ........... نظم اعداد به هم ريخته از رفتن تو يك نفر رفت ولى هيچ کسى اينجا نيست... .......... عشق يعني که به يوسف بخورد شلاقي...! درد تا مغز سر و جان زليخا بدود
ساعت ویکتوریا
گروه فصل پنجم شاعرانه ي من
از ساعت 3 تا 4
vertical_align_top